[فعل]

marquer

/maʀke/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: marqué] [حالت وصفی: marquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (گل) زدن

  • 1.Aucune équipe n'a marqué.
    1. هیچ تیمی گل نزد.
marquer un but
گلی زدن
  • 1. L'équipe de football a marqué trois buts.
    1. تیم فوتبال 3 گل زده است.
  • 2. Notre équipe doit marquer un but pour gagner.
    2. تیممان باید یک گل بزند تا ببرد.

2 نشان دادن علامت زدن

مترادف و متضاد indiquer
marquer quelque chose
چیزی را علامت زدن [نشان دادن]
  • 1. Elle hocha la tête pour marquer qu'elle approuvait la déclaration.
    1. او سرش را تکان داد تا نشان دهد که گفته را تایید می‌کند.
  • 2. Le thermomètre marque qu'il a gelé cette nuit.
    2. ترمومتر نشان می‌دهد که امشب یخبندان است.
  • 3. Les promeneurs marquent leur chemin par des flèches au sol.
    3. گردشگران با فلش راهشان را روی زمین علامت می‌زدند.
  • 4. Peux-tu marquer sur la carte où se trouve le village ?
    4. می‌توانی روی نقشه علامت بزنی که روستا کجاست؟ [نشان بدهی]

3 تحت تاثیر قرار دادن

marquer quelqu'un
کسی را تحت تاثیر قرار دادن
  • La séparation de leurs parents les a marqués.
    جدای پدر و مادرش آنها را تحت تاثیر قرار داد.

4 اعلام کردن

marquer quelque chose
چیزی را اعلام کردن
  • Ils marquèrent leur désaccord dès les premières minutes.
    او عدم توافقش را از اولین لحظه اعلام کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان