Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . (گل) زدن
2 . نشان دادن
3 . تحت تاثیر قرار دادن
4 . اعلام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
marquer
/maʀke/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: marqué]
[حالت وصفی: marquant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(گل) زدن
1.Aucune équipe n'a marqué.
1. هیچ تیمی گل نزد.
marquer un but
گلی زدن
1. L'équipe de football a marqué trois buts.
1. تیم فوتبال 3 گل زده است.
2. Notre équipe doit marquer un but pour gagner.
2. تیممان باید یک گل بزند تا ببرد.
2
نشان دادن
علامت زدن
مترادف و متضاد
indiquer
marquer quelque chose
چیزی را علامت زدن [نشان دادن]
1. Elle hocha la tête pour marquer qu'elle approuvait la déclaration.
1. او سرش را تکان داد تا نشان دهد که گفته را تایید میکند.
2. Le thermomètre marque qu'il a gelé cette nuit.
2. ترمومتر نشان میدهد که امشب یخبندان است.
3. Les promeneurs marquent leur chemin par des flèches au sol.
3. گردشگران با فلش راهشان را روی زمین علامت میزدند.
4. Peux-tu marquer sur la carte où se trouve le village ?
4. میتوانی روی نقشه علامت بزنی که روستا کجاست؟ [نشان بدهی]
3
تحت تاثیر قرار دادن
marquer quelqu'un
کسی را تحت تاثیر قرار دادن
La séparation de leurs parents les a marqués.
جدای پدر و مادرش آنها را تحت تاثیر قرار داد.
4
اعلام کردن
marquer quelque chose
چیزی را اعلام کردن
Ils marquèrent leur désaccord dès les premières minutes.
او عدم توافقش را از اولین لحظه اعلام کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
marque déposée
marque de fabrique
marque
marquant
marotte
marquer les esprits
marqueur
marquis
marqué
marraine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان