[اسم]

la matière

/ma.tjɛʁ/
قابل شمارش مونث
[جمع: matières]

1 ماده (شیمی)

La matière première
ماده اولیه [ماده خام]

2 موضوع درسی درس

مترادف و متضاد discipline domaine
exceller dans une matière
در درسی عالی بودن
  • L'histoire est la matière dans laquelle cette lycéenne excelle.
    تاریخ درسی است که این دانش‌آموز در آن عالی است.
enseigner des matières
درس‌هایی تدریس کردن
  • Ce professeur d'université enseigne diverses matières.
    این استاد دانشگاه درس‌های مختلفی تدریس می‌کند.
détester/aimer une matière
از درسی متنفر بودن/درسی را دوست داشتن
  • Je déteste cette matière.
    از این درس [موضوع درسی] متنفرم.

3 موضوع محتوا، مضمون

مترادف و متضاد objet prétexte sujet
donner/fournir matière à quelque chose
باعث موضوعی برای چیزی شدن
  • 1. C'est une matière dont on a besoin à essayer.
    1. این موضوعی است که نیاز داریم امتحانش کنیم.
  • 2. Ces résultats lui ont fourni la matière de son exposé.
    2. چنان نتایجی باعث موضوع کنفرانسش شد.
  • 3. Cet événement donne matière à réflexion.
    3. این رویداد باعث موضوعی برای تفکر می‌شود.

4 ماده مصالح

مترادف و متضاد matériau
  • 1.Ce fromage contient beaucoup de matières grasses.
    1. این پنیر ماده چربی زیادی دارد.
  • 2.En quelle matière cette robe est-elle faite ?
    2. این پیراهن از چه ماده‌ای ساخته شده‌است؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان