[قید]

mieux

/mjø/
غیرقابل مقایسه

1 بهتر

مترادف و متضاد préférable pire
Il serait mieux que...
بهتر می‌شود اگر...
  • Il serait mieux qu'ils n'en sachent rien.
    بهتر می‌شود اگر آنها ازش خبر دار نشوند.
aller mieux
حال کسی بهتر شدن
  • Elle va mieux depuis qu'elle suit ce nouveau traitement.
    بعد از اینکه داروهای جدیدش را می‌خورد، حالش بهتر است.
de mieux en mieux
بهتر و بهتر
  • 1. Vous parlez l'anglais de mieux en mieux.
    1. بهتر و بهتر انگلیسی حرف می‌زنید.
  • 2. Vous peignez de mieux en mieux.
    2. شما بهتر و بهتر شانه می‌کنید.
mieux صفت قیاسی bien است.

2 -ترین [در ترکیب صفت عالی] بهترین

le candidat le mieux préparé/le livre le mieux lu...
آماده‌ترین متقاضی/خوانده‌شده‌ترین کتاب....
  • 1. Cette candidate est la mieux préparée au concours.
    1. این متقاضی در امتحان از همه بیشتر آماده است. [آماده‌ترین متقاضی است.]
  • 2. Vous regardez l'ouvrage le mieux documenté.
    2. بهترین اثر مستندشده را می‌بینید.
mieux صفت قیاسی bien است.

3 بیشتر

مترادف و متضاد plus
aimer/connaître... mieux
بیشتر دوست داشتن/شناختن...
  • 1. J'aimerais mieux ne rien lui dire pour le moment.
    1. بیشتر دوست دارم الان چیزی به او نگویم.
  • 2. J'espère pouvoir mieux la connaître.
    2. امیدوارم بتوانم بیشتر بشناسمش.
[صفت]

mieux

/mjø/
قابل مقایسه

4 بهتر

être mieux (que quelque chose)
بهتر (از چیزی) بودن
  • 1. Cette robe est mieux que l'autre.
    1. این پیراهن بهتر از دیگری است.
  • 2. Il est mieux sans moustache.
    2. او بدون سبیل بهتر است.
  • 3. La malade est mieux qu'hier.
    3. حال بیمار از دیروز بهتر است.
[اسم]

le mieux

/mjø/
قابل شمارش مذکر

5 بهترین کار بهترین چیز

le mieux
بهترین چیز [کار]
  • 1. Le mieux qu'elle puisse faire est d'attendre.
    1. بهترین کاری که می‌تواند بکند این است که صبر کند.
  • 2. Le mieux serait de lui poser la question.
    2. بهترین چیز [کار] این است که ازش سوال بکنید.
au mieux
در بهترین حالت
  • Le trafic devrait reprendre au mieux d'ici une heure.
    ترافیک اینجا در بهترین حالت یک ساعت دیگر شروع می‌شود.

6 بهترین (mieux)

mieux
بهترین
  • 1. Après avoir lu les critiques du film, elle s'attendait à mieux.
    1. پس از اینکه انتقادات فیلم را خواند، منتظر بهترینش بود.
  • 2. Impossible de trouver mieux.
    2. بهترین را پیدا کردن ممکن نیست.

7 بهبود پیشرفت (mieux)

مترادف و متضاد amélioration progrès aggravation
un léger mieux
بهبودی اندک
  • Ses parents constatent un léger mieux depuis qu'il s'est fait opérer.
    پس از عمل او، پدر و مادرش در روابطشان بهبودی اندکی حس می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان