[اسم]

la mission

/misjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 رسالت وظیفه

  • 1.J'ai fini mon travail et j'ai reçu une nouvelle mission.
    1. من کارم را تمام کردم و وظیفه‌ی جدیدی دریافت کردم [گرفتم].
  • 2.La mission d'un diplomate est d'éviter la guerre.
    2. رسالت یک سیاستمدار [دیپلمات] اجتناب کردن از جنگ است.

2 ماموریت

  • 1.Le directeur lui a confié une mission importante.
    1. مدیر، ماموریت مهمی به او سپرده است.
  • 2.Les espions utilisent différents alias selon la mission.
    2. جاسوس‌ها مطابق ماموریت از اسامی مستعار زیادی استفاده می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان