Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مد
2 . سبک
3 . رسم
4 . مقام (موسیقی)
5 . وجه (دستور زبان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la mode
/mɔd/
قابل شمارش
مونث
[جمع: modes]
1
مد
1.Elle adore la mode et est toujours habillée élégamment.
1. او عاشق مد است و همیشه شیک لباس پوشیده است.
à la mode
مد روز
Marie est habillée à la dernière mode.
ماری جدیدترین مد روز را پوشیده است.
travailler dans la mode
در صنعت مد کار کردن
میتواند صفت هم باشد: Des coiffures très mode به معنی مدل موی مد روز
2
سبک
شیوه، روش، حالت
(le mode)
مترادف و متضاد
manière
1.Le ministre est passé en mode silencieux.
1. وزیر به حالتی بی سروصدا رد شد.
le mode de vie
سبک زندگی
Elle préfère la ville et son mode de vie.
او شهر و سبک زندگیش را ترجیح میدهد.
modes de paiement
روش پرداخت
Cette boutique accepte de nombreux modes de paiement.
این بوتیک چندین شیوه پرداخت را میپذیرد.
mode d'emploi
شیوه مصرف [طریقه مصرف]
3
رسم
عادت مرسوم
(le mode)
1.Dans ce village c'est un mode.
1. در این دهکده این (کار) یک رسم است.
4
مقام (موسیقی)
(le mode)
1.Les modes musicaux en Iran sont très connus.
1. مقامهای موسیقی در موسیقی ایرانی بسیار شناختهشده هستند.
5
وجه (دستور زبان)
(le mode)
mode indicatif/subjonctif...
وجه اخباری/التزامی...
تصاویر
کلمات نزدیک
modalité
moche
mocassins
mocassin
mobylette
mode d’emploi
modeler
modem
moderne
modernisation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان