[صفت]

monotone

/mɔnɔtɔn/
قابل مقایسه
[حالت مونث: monotone] [جمع مونث: monotones] [جمع مذکر: monotons]

1 یکنواخت

  • 1.Je suis fatigué de la vie monotone.
    1. از زندگی یکنواخت خسته شدم.
  • 2.Nous avions toujours une relation est monotone.
    2. ما همواره رابطه ای یکنواخت داشتیم.

2 کسل کننده

  • 1.Il faut casser cette routine monotone.
    1. باید این روند خسته کننده را از کار انداخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان