[اسم]

la morosité

/mɔʀozite/
قابل شمارش مونث

1 اندوه افسردگی

  • 1.La morosité de mon père nous inquiète.
    1. افسردگی پدرم ما را نگران می‌کند.
  • 2.Un sourire est un bon antidote contre la morosité.
    2. یک لبخند چاره‌ای مناسب [خوب] در برابر اندوه است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان