[فعل]

motiver

/mɔtive/
فعل گذرا
[گذشته کامل: motivé] [حالت وصفی: motivant] [فعل کمکی: avoir ]

1 باعث شدن موجب شدن

  • 1.Ses absences motivent son renvoi.
    1. غیبت‌هایش باعث اخراجش می‌شود.
  • 2.Voilà ce qui a motivé notre décision.
    2. این هم آن چیزی که باعث تصمیم ما شد.

2 ترغیب کردن به شوق آوردن

  • 1.Comment faire pour motiver un élève qui n'aime pas travailler ?
    1. برای ترغیب کردن شاگردی که دوست ندارد درس بخواند باید چه کرد؟
  • 2.Les grands dirigeants motivent leurs collaborateurs.
    2. رهبران بزرگ همکارانشان را به شوق می‌آورند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان