[عبارت]

n'y pouvoir rien

/ni puvwˈaʁ ʁiˈɛ̃/

1 کاری نتوانستن کردن کاری از عهده کسی برنیامدن

  • 1.Ne te frappe pas, on n'y peut rien
    1. نگران نشو، کاریش نمیشه کرد.
  • 2.Philippe cria et courut vers la porte, mais il n'y pouvait rien.
    2. فیلیپ فریاد زد و به سمت در دوید، اما کاری از عهده‌اش برنمی‌آمد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان