[اسم]

l'observateur

/ɔpsɛʀvatœʀ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: observateurs] [مونث: observatrice]

1 ناظر شاهد

  • 1.Elle assiste à la négociation en tant que simple observatrice.
    1. او به عنوان یک ناظر ساده در مذاکرات شرکت می‌کند.
  • 2.Elle est observatrice : elle a remarqué tous les détails.
    2. او ناظر است، او همه جزییات را مشاهده کرده است.
[صفت]

observateur

/ɔpsɛʀvatœʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: observatrice] [مذکر قبل از حرف صدادار: observateur] [جمع مونث: observatrices] [جمع مذکر: observateurs]

2 هوشیار مراقب، حواس‌جمع

  • 1.Elle est observatrice : elle a remarqué tous les détails.
    1. او هوشیار است، او متوجه همه جزئیات شد.

3 ناظر شاهد

  • 1.Des membres observateurs.
    1. اعضای ناظر.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان