[فعل]

s'obstiner

/ɔpstine/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: obstiné] [حالت وصفی: obstinant] [فعل کمکی: être ]

1 پافشاری کردن ممارست به خرج دادن، سماجت کردن

  • 1.Elle s'obstine dans ses études et obtient son diplôme.
    1. او در تحصیلاتش ممارست به خرج می‌دهد و مدرکش را می‌گیرد.
  • 2.Je lui ai dit non, mais il s'obstine.
    2. من به او گفتم نه، اما او پافشاری می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان