[فعل]

obtenir

/ɔptəniʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: obtenu] [حالت وصفی: obtenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 گرفتن کسب کردن، به دست آوردن

مترادف و متضاد recueillir remporter réussir
obtenir quelque chose
چیزی را به دست آوردن
  • 1. Ils ont obtenu cinquante pour cent des voix.
    1. آنها پنجاه درصد آرا را به دست آوردند.
  • 2. J'ai obtenu les informations dont j'avais besoin.
    2. من اطلاعاتی را که می‌خواستم، به دست آوردم.
  • 3. Mon frère connaît la procédure pour obtenir un visa.
    3. برادرم روند کار برای گرفتن ویزا را بلد است.
  • 4. Nous avons obtenu de bons résultats.
    4. نتایج خوبی گرفتیم.
obtenir quelque chose à quelqu'un
چیزی را برای کسی گرفتن
  • Il lui a obtenu un café.
    برایش یک قهوه گرفت.

2 رسیدن به

مترادف و متضاد arriver atteindre parvenir
obtenir un nombre/une somme...
به تعداد/مبلغی... رسیدن
  • Des années de patience pour obtenir le plus infime résultat.
    سال‌ها صبر نیاز است تا به نتیجه‌ای ناچیز برسیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان