[فعل]

offusquer

/ɔfyske/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]

1 رنجاندن ناراحت کردن، تو ذوق (کسی) زدن

  • 1.Il m'a offusqué en me blessant mon amour-propre.
    1. او مرا با جریحه دار کردن عزت نفسم رنجاند.

2 رنجیدن ناراحت شدن (s'offusquer)

  • 1.Elle s'est offusquée de ce que vous lui avez dit.
    1. او از آنچه که شما به او گفتید رنجیده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان