Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . افراط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'overdose
/ɔvœʀdoz/
قابل شمارش
مونث
1
افراط
زیاده از حد، زیادهروی
1.Le directeur a une overdose de réunions.
1. مدیر زیاده از حد جلسه دارد.
2.Une overdose de chocolat.
2. افراط (در مصرف) شکلات.
تصاویر
کلمات نزدیک
ovationner
ovation
ovale
ovaire
ouïr
ovni
ovulation
ovule
oxyde
oxyder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان