[اسم]

la part

/paʀ/
قابل شمارش مونث

1 طرف سمت

de la part de Françoise/ma mère...
از طرف فرانسواز/مادر من...
  • C’est un cadeau pour toi, de la part de Françoise.
    این کادویی است برای تو از طرف فرانسواز.
de quelle part ?
از طرف کی؟
  • De quelle part viennent ces nouvelles?
    این خبرها از طرف کی می‌آید؟
de ma part
از طرف من
  • Dites-lui cela de ma part.
    از طرف من این را به او بگو.
C’est de la part de qui ?
(پشت تلفن) از طرف کیه؟ [شما؟]

2 بخش قسمت، تکه

مترادف و متضاد fraction partie ration tranche
une part de frais/de responsabilité/de vérité...
بخشی از هزینه‌ها/از مسئولیت/از حقیقت...
  • 1. Une part de frais est remboursable.
    1. بخشی از هزینه‌‌‌ها قابل بازگشت هستند.
  • 2. Une part de responsabilité dans le travail est à toi.
    2. بخشی از مسئولیت کار با توست.
manger une part de gâteau/couper en huit parts
یک تکه کیک خوردن/به هشت قسمت تقسیم کردن
  • 1. Il a mangé deux parts de cake.
    1. او دو تکه کیک خورد.
  • 2. Je vais couper le gâteau en huit parts.
    2. کیک را به هشت قسمت تقسیم خواهم کرد.

3 سهم سهمیه

مترادف و متضاد contingent lot portion quotité
céder la part de l'héritage
سهم ارثیه‌ را واگذار کردن
  • Elle a cédé sa part de l'héritage à ses enfants.
    او سهم ارثیه‌اش را به فرزندانش واگذار کرد.
la part de l'essence
سهمیه بنزین
  • Les parts de l'essence vont être versées ce soir.
    سهمیه‌های بنزین امشب پرداخت خواهند شد.

4 اندازه میزان، تعداد

مترادف و متضاد quantité
la part de quelque chose
میزان چیزی
  • 1. Le nombre de personnes qui compose la famille a été calculé.
    1. تعداد افرادی که خانواده را تشکیل می‌دهند، محاسبه شده‌است.
  • 2. On mesure ensuite les parts d'audience obtenues pr l'émission.
    2. سپس میزان مخاطب‌های جذب‌شده به این برنامه را درمی‌آوریم.

5 سهم دانگ، مشارکت

مترادف و متضاد contribution écot quote-part
prendre part à quelque chose
در چیزی مشارکت کردن [سهم داشتن]
  • Il va prendre part à la réunion.
    او در جلسه مشارکت خواهد کرد.
fournir la part de travail
سهم کار خود را انجام دادن
  • Tu dois fournir ta part de travail si tu veux bénéficier des mêmes droits que les autres.
    تو باید سهم کارت را انجام بدهی تا مثل دیگران از همه حق و حقوق برخوردار شوی.
payer sa part
دانگ خود را پرداخت کردن
  • Chacun a payé sa part au restaurant.
    هر کس دانگش را در رستوران پرداخت کرد.
Nous prenons part à votre grande douleur.
ما را در غم خود شریک بدانید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان