Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . طرف
2 . بخش
3 . سهم
4 . اندازه
5 . سهم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la part
/paʀ/
قابل شمارش
مونث
1
طرف
سمت
de la part de Françoise/ma mère...
از طرف فرانسواز/مادر من...
C’est un cadeau pour toi, de la part de Françoise.
این کادویی است برای تو از طرف فرانسواز.
de quelle part ?
از طرف کی؟
De quelle part viennent ces nouvelles?
این خبرها از طرف کی میآید؟
de ma part
از طرف من
Dites-lui cela de ma part.
از طرف من این را به او بگو.
C’est de la part de qui ?
(پشت تلفن) از طرف کیه؟ [شما؟]
2
بخش
قسمت، تکه
مترادف و متضاد
fraction
partie
ration
tranche
une part de frais/de responsabilité/de vérité...
بخشی از هزینهها/از مسئولیت/از حقیقت...
1. Une part de frais est remboursable.
1. بخشی از هزینهها قابل بازگشت هستند.
2. Une part de responsabilité dans le travail est à toi.
2. بخشی از مسئولیت کار با توست.
manger une part de gâteau/couper en huit parts
یک تکه کیک خوردن/به هشت قسمت تقسیم کردن
1. Il a mangé deux parts de cake.
1. او دو تکه کیک خورد.
2. Je vais couper le gâteau en huit parts.
2. کیک را به هشت قسمت تقسیم خواهم کرد.
3
سهم
سهمیه
مترادف و متضاد
contingent
lot
portion
quotité
céder la part de l'héritage
سهم ارثیه را واگذار کردن
Elle a cédé sa part de l'héritage à ses enfants.
او سهم ارثیهاش را به فرزندانش واگذار کرد.
la part de l'essence
سهمیه بنزین
Les parts de l'essence vont être versées ce soir.
سهمیههای بنزین امشب پرداخت خواهند شد.
4
اندازه
میزان، تعداد
مترادف و متضاد
quantité
la part de quelque chose
میزان چیزی
1. Le nombre de personnes qui compose la famille a été calculé.
1. تعداد افرادی که خانواده را تشکیل میدهند، محاسبه شدهاست.
2. On mesure ensuite les parts d'audience obtenues pr l'émission.
2. سپس میزان مخاطبهای جذبشده به این برنامه را درمیآوریم.
5
سهم
دانگ، مشارکت
مترادف و متضاد
contribution
écot
quote-part
prendre part à quelque chose
در چیزی مشارکت کردن [سهم داشتن]
Il va prendre part à la réunion.
او در جلسه مشارکت خواهد کرد.
fournir la part de travail
سهم کار خود را انجام دادن
Tu dois fournir ta part de travail si tu veux bénéficier des mêmes droits que les autres.
تو باید سهم کارت را انجام بدهی تا مثل دیگران از همه حق و حقوق برخوردار شوی.
payer sa part
دانگ خود را پرداخت کردن
Chacun a payé sa part au restaurant.
هر کس دانگش را در رستوران پرداخت کرد.
Nous prenons part à votre grande douleur.
ما را در غم خود شریک بدانید.
تصاویر
کلمات نزدیک
parsemer
parricide
parrainer
parrainage
parrain
part de marché
partage
partager
partagé
partance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان