[اسم]

la passion

/pasjɔ̃/
قابل شمارش مونث
[جمع: passions]

1 شور هیجان، هوس

  • 1.Le vide vient quand la passion disparaît.
    1. پوچی فرا می‌رسد در آن هنگام که شور (و هیجان) محو می‌شود.
avec passion
با هیجان
  • Il fait tout avec passion.
    او هر کاری را با شور (و هیجان) انجام می‌دهد.

2 عشق شدید علاقه شدید، شیفتگی

مترادف و متضاد adoration amour engouement folie
c'est de la passion.
این شیفتگی است.
  • C'est plus que de l'amour, c'est de la passion.
    این بیشتر از عشق است، این شیفتگی است.
avoir la passion de quelque chose
به چیزی علاقه شدید داشتن
  • Il a la passion du modélisme.
    او به ماکت‌سازی علاقه شدید دارد.
passion pour/de la cuisine/la justice...
عشق شدید به آشپزی/قضاوت...
  • 1. La passion de la justice qui animait Victor Hugo.
    1. عشق شدید به قضاوت محرک ویکتور هوگو بود.
  • 2. Ma passion pour la cuisine m'a amené à devenir chef.
    2. عشق شدیدم به آشپزی من را به سرآشپز شدن سوق داد.

3 مصائب (عیسی) (la Passion)

  • 1.Une fresque représentant des épisodes de la Passion.
    1. یک نقاشی دیواری مجموعه مصائب عیسی را نشان می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان