[فعل]

permettre

/pɛʀmɛtʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: permis] [حالت وصفی: permettant] [فعل کمکی: avoir ]

1 اجازه دادن

مترادف و متضاد autoriser consentir interdire
permettre de faire quelque chose
اجازه انجام کاری را دادن
  • 1. J’ajouterai une dernière remarque si vous me le permettez.
    1. اگر اجازه بدهید، یک حرف دیگر هم بزنم.
  • 2. Le patron m'a permis de ne pas venir travailler ce matin.
    2. رئیس به من اجازه داده تا امروز صبح برای کار نیایم.
  • 3. Permettez-moi de vous présenter ma femme, Hélène.
    3. اجازه بدهید زنم، هلن، را به شما معرفی کنم.
permettre que + subjonctif
اجازه دادن + که + وجه التزامی
  • Le chef de service permet que l'on parte plus tôt certains soirs.
    رئیس بخش اجازه داد که بعضی شب‌ها زودتر برویم.
permettez !
اجازه بدهید [ببخشید!]

2 امکان (چیزی) را فراهم کردن امکان دادن

مترادف و متضاد autoriser tolérer prohiber
permettre de faire quelque chose
امکان چیزی را دادن
  • 1. Cet argent peut permettre de créer 2000 emplois.
    1. این مبلغ می‌تواند امکان ایجاد 2000 شغل را فراهم سازد.
  • 2. La loi permet au consommateur de résilier le contrat dans les huit jours.
    2. قانون به مصرف‌کنندگان این امکان را می‌دهد تا قرارداد را تا ظرف هشت روز فسخ کنند.

3 به خود اجازه دادن جرئت کردن (se permettre)

مترادف و متضاد oser s'autoriser
se permettre de faire quelque chose
اجازه انجام کاری را به خود دادن
  • 1. Comment s'est-elle permis de consulter mon agenda ?
    1. چطور به خودش اجازه داد دفتر مرا ببیند؟
  • 2. Je ne peux pas me permettre de voyager en première classe.
    2. جرئت نمی‌کنم درجه یک سفر کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان