Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . گم شدن
2 . ضرر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la perte
/pɛʀt/
قابل شمارش
مونث
1
گم شدن
مفقود شدن
1.J'ai signalé la perte de mon portefeuille à la police.
1. من مفقود شدن کیف پولم را به پلیس اطلاع دادهام.
2.La perte de ses boucles d'oreilles l'a peinée.
2. گم شدن گوشوارههایش او را ناراحت کرده است.
2
ضرر
کاهش، از دست دادن
1.Jean a eu de grosses pertes au jeu ce mois-ci.
1. "ژان" این ماه در بازی ضررهای بزرگی کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
persévérer
persévérant
persévérance
persécution
persécuter
perte de temps
pertes
pertinemment
pertinence
pertinent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان