Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . چراغ جلو (ماشین)
2 . فانوس دریایی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le phare
/faʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
چراغ جلو (ماشین)
1.Les phares de la voiture ont surpris un lapin sur le bord de la route.
1. چراغ های جلوی (ماشین) خرگوش کنار جاده را غافلگیر کرده است.
2.Pour rouler la nuit il faut allumer les phares de la voiture.
2. برای در شب راندن باید چراغ های جلوی (ماشین) را روشن کرد.
2
فانوس دریایی
1.La lumière du phare guide les navires dans la nuit.
1. نور فانوس دریایی کشتیها را در دریا راهنمایی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pharaon
phallus
phalloïde
phallocrate
phalange
pharmaceutique
pharmacie
pharmacien
pharmacologie
pharyngite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان