Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . پیروئت (در رقص)
2 . تغییر برنامه
3 . پاسخ طفرهآمیز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la pirouette
/piʁuˈɛt/
قابل شمارش
مونث
1
پیروئت (در رقص)
چرخش روی پنجهی یک پا
1.Faire une pirouette
1. چرخیدن، پیروئت کردن
2.Il fit une pirouette et disparut.
2. او روی پنجه یک پایش چرخید و رفت.
2
تغییر برنامه
تغییر سیاست
1.Ses pirouettes n'étonnent plus personne.
1. تغییر برنامههای او دیگر کسی را متعجب نمیکند.
3
پاسخ طفرهآمیز
1.Répondre par une pirouette
1. جواب طفره آمیز دادن
تصاویر
کلمات نزدیک
pirogue
pire
piraterie
pirater
pirate informatique
pis
pis-aller
pisciculteur
pisciculture
piscine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان