[اسم]

le plan

/plˈɑ̃/
قابل شمارش مذکر
[جمع: plans]

1 طرح برنامه

  • 1.Si notre plan réussit, tu seras contremaître.
    1. اگر طرح ما به نتیجه برسد، تو سرکارگر خواهی شد.
avoir comme plan de faire quelque chose
چیزی را به عنوان برنامه درنظر داشتن
  • J'ai ce plan à 5 ans comme mon but final.
    من این برنامه 5 ساله را به عنوان هدف نهایی‌ام در نظر دارم. [این برنامه 5 ساله هدف نهایی من است.]
plan de modernisation
برنامه نوسازی
plan à 5 ans
برنامه 5 ساله
Un grand plan
طرحی مهم

2 نقشه پلان

un plan de la ville/de l'apartement/du métro...
نقشه شهر/آپارتمان/مترو...
  • 1. Avant tout, il faut voir le plan de votre appartement.
    1. قبل از هر چیز، باید نقشه آپارتمان‌تان را ببینیم.
  • 2. Nous n'allons jamais à Paris sans notre plan de métro.
    2. ما هیچ‌وقت بدون نقشه مترو به پاریس نمی‌رویم.

3 پلان (سینما) صحنه، زمینه (عکاسی)

à l’arrière plan
در پشت صحنه
au premier plan
در پلان اول

4 موضوع زمینه

sur le plan
در زمینه چیزی
  • 1. Sur le plan de l’équipement
    1. در زمینه تجهیزات
  • 2. sur le plan sexuel
    2. در زمینه مسائل جنسی
[صفت]

plan

/plˈɑ̃/
قابل مقایسه

5 صاف هموار، صیقلی

miroir plan
آینه صیقلی
surface plane
سطح صاف
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان