Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . طرح
2 . نقشه
3 . پلان (سینما)
4 . موضوع
5 . صاف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le plan
/plˈɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: plans]
1
طرح
برنامه
1.Si notre plan réussit, tu seras contremaître.
1. اگر طرح ما به نتیجه برسد، تو سرکارگر خواهی شد.
avoir comme plan de faire quelque chose
چیزی را به عنوان برنامه درنظر داشتن
J'ai ce plan à 5 ans comme mon but final.
من این برنامه 5 ساله را به عنوان هدف نهاییام در نظر دارم. [این برنامه 5 ساله هدف نهایی من است.]
plan de modernisation
برنامه نوسازی
plan à 5 ans
برنامه 5 ساله
Un grand plan
طرحی مهم
2
نقشه
پلان
un plan de la ville/de l'apartement/du métro...
نقشه شهر/آپارتمان/مترو...
1. Avant tout, il faut voir le plan de votre appartement.
1. قبل از هر چیز، باید نقشه آپارتمانتان را ببینیم.
2. Nous n'allons jamais à Paris sans notre plan de métro.
2. ما هیچوقت بدون نقشه مترو به پاریس نمیرویم.
3
پلان (سینما)
صحنه، زمینه (عکاسی)
à l’arrière plan
در پشت صحنه
au premier plan
در پلان اول
4
موضوع
زمینه
sur le plan
در زمینه چیزی
1. Sur le plan de l’équipement
1. در زمینه تجهیزات
2. sur le plan sexuel
2. در زمینه مسائل جنسی
[صفت]
plan
/plˈɑ̃/
قابل مقایسه
5
صاف
هموار، صیقلی
miroir plan
آینه صیقلی
surface plane
سطح صاف
تصاویر
کلمات نزدیک
plaisir
plaisanterie
plaisanter
plaisant
plaisancier
plan d'évacuation
plan de secours
plan de travail
plan-séquence
planche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان