[فعل]

planifier

/planifje/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: planifié] [حالت وصفی: planifiant] [فعل کمکی: avoir ]

1 برنامه‌ریزی کردن طرح‌ریزی کردن

  • 1.Je planifie un long voyage l'été prochain.
    1. من یک سفر طولانی برای تابستان آینده طرح‌ریزی می‌کنم.
  • 2.Nous planifions maintenant les vacances de cet été.
    2. ما اکنون (برای) تعطیلات این تابستان برنامه‌ریزی می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان