[اسم]

la pointe

/pwˈɛ̃t/
قابل شمارش مونث

1 نوک سر، تیزی

  • 1.Elle est debout sur la pointe des pieds.
    1. او روی نوک پاهایش ایستاده است.
  • 2.La pointe d’un couteau
    2. تیزی چاقو

2 اوج منتها درجه

  • 1.Ce pays est en pointe dans le domaine des énergies renouvelables.
    1. این کشور در حوزه‌ی انرژی‌های تجدید پذیر در اوج است.
  • 2.Vitesse de pointe
    2. اوج سرعت

3 اندک ذره، کمی

  • 1.Une pointe d’ail
    1. کمی سیر

4 (رقص باله) ایستادن روی شست پاها

5 گوشه کنایه تیکه

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان