1.
با شخصیت او، هرچیزی میتواند [ممکن است] پیش بیاید.
2.
Hélène, tu ne peux pas me quitter ainsi.
2.
"هلن"، تو نمیتوانی این گونه مرا ترک کنی.
3.
Je peux vous montrer les preuves.
3.
میتوانم شواهد را به شما نشان دهم.
4.
Pouvez-vous me dire l'heure ?
4.
میتوانید به من ساعت را بگویید؟
pouvoir faire quelque chose
اجازه انجام کاری را داشتن
1.
Puis-je partir ?
1.
میتوانم بروم بیرون؟
2.
Puis-je vous parler un moment ?
2.
میتوانم یک لحظه با شما صحبت کنم؟
توضیحاتی در خصوص فعل "pouvoir"
- فعل "pouvoir" در وجه التزامی با جابهجایی فعل و فاعل میتواند بیانگر درخواست باشد. برای مثال:
"! Puissiez-vous dire vrai" (قادر باشید حقیقت را بگویید!) ولی برای ترجمه واضحتر و القای درخواست باید در ابتدای این جمله عبارت "میخواهم که" را اضافه کنید، یعنی: "میخواهم که قادر به گفتن حقیقت باشید!".
2
ممکن بودن
(se pouvoir)
Il se peut que + subjonctif
ممکن است + التزامی
1.
Il se peut qu'ils soient déjà avertis.
1.
ممکن است که قبلاً بهشان تذکر داده باشند.
2.
Il se peut que je sois libre.
2.
ممکن است که آزاد بشوم.
[اسم]
le pouvoir
/puvwaʀ/
قابل شمارش
مذکر
3
قدرت
نیرو، توان
مترادف و متضاد
autorité
capacité
1.Cette potion a un pouvoir magique.
1.
این شربت یک نیروی جادویی دارد.
2.Réparer ce téléphone n'est pas en mon pouvoir.
2.
تعمیر این تلفن در توان من نیست.
avoir pouvoir de (faire) quelque chose
قدرت (انجام) کاری را داشتن
1.
Le directeur a le pouvoir de vous renvoyer.
1.
مدیر این قدرت را دارد که شما را اخراج کند.
2.
Le gendarme a le pouvoir de vous arrêter.
2.
پلیس قدرت دستگیرکردن شما را دارد.
pouvoir d'achat
قدرت خرید
1.
Dans ces années, le pouvoir d'achat n'a pas augmenté.
1.
در این سالها قدرت خرید افزایش نیافتهاست.
2.
Le pouvoir d'achat est lié avec l'économie.
2.
قدرت خرید با اقتصاد در ارتباط است.
L'exercice du pouvoir n'est pas facile.
اعمال قدرت آسان نیست.
4
دولت
حکومت
مترادف و متضاد
dirigeant
le pouvoir central
حکومت مرکزی
Après les élections, le pouvoir central changera.
بعد از انتخابات حکومت مرکزی تغییر خواهد کرد.
توضیحاتی در خصوص اسم "pouvoir"
"pouvoir" در اینجا به معنی خود حاکمان و دولتمردان است.