[فعل]

prévoir

/pʀevwaʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: prévu] [حالت وصفی: prévoyant] [فعل کمکی: avoir ]

1 پیش‌بینی کردن

مترادف و متضاد conjecturer présager pressentir pronostiquer
prévoir quelque chose
چیزی را پیش‌بینی کردن
  • 1. Il est impossible de prévoir l'avenir.
    1. پیش‌بینی کردن آینده غیرممکن است.
  • 2. La météo prévoit du beau temps pour demain.
    2. هواشناسی، هوایی خوب برای فردا پیش‌بینی می‌کند.

2 در نظر داشتن قصد داشتن، در برنامه داشتن

مترادف و متضاد programmer
prévoir faire quelque chose
انجام چیزی را در نظر داشتن
  • Nous avons prévu de louer une voiture.
    در نظر داشته بودیم [داشتیم] که ماشینی کرایه کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان