[فعل]

prospecter

/pʀɔspɛkte/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]

1 (برای یافتن ذخایر معدنی) مورد مطالعه قرار دادن دست به اکتشاف زدن

  • 1.Prospecter les mines du nord
    1. معادن شمال را مورد مطالعه قرار دادن

2 بازاریابی کردن

  • 1.Tu vas prospecter pour cette société ?
    1. تو برای این شرکت بازاریابی خواهی کرد؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان