Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . فاش کردن
2 . نشان دادن
3 . ظاهر کردن (فیلم در عکاسی)
4 . از کار در آمدن
5 . مشهور شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
révéler
/ʁevelˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: révélé]
[حالت وصفی: révélant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
فاش کردن
برملا کردن
1.Le comptable a révélé qu'on lui faisait établir de fausses factures.
1. حسابدار فاکتور تقلبیهایی را که مجبورش کرده بودیم بزند برملا کرد.
2
نشان دادن
آشکار کردن
1.Ce roman révèle un grand talent.
1. این رمان استعداد بزرگی را نشان میدهد.
3
ظاهر کردن (فیلم در عکاسی)
4
از کار در آمدن
معلوم شدن
(se révéler)
1.Ce travail s'est révélé plus facile qu'on ne pensait.
1. این کار آسانتر از چیزی که فکر میکردیم از آب درآمد.
2.Son génie se révéla tout à coup.
2. نبوغش ناگهانی معلوم شد.
5
مشهور شدن
معروف شدن، شناس شدن
(se révéler)
1.Cet artiste s'est révélé vers la quarantaine.
1. این هنرمند حدود چهل سالگی مشهور شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
révélation
révélateur
révulsion
révulser
révoquer
révérence
révérencieux
révérend
révérer
réécrire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان