[فعل]

rôtir

/ʁotiʁ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rôti] [حالت وصفی: rôtissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 کباب کردن بریان کردن

  • 1.Ce cochon a été rôti.
    1. این خوک کباب شده است.
  • 2.Nous pouvons rôtir la viande.
    2. ما می‌توانیم گوشت را کباب کنیم.

2 (در آفتاب) به شدت سوختن

3 کباب شدن (در آفتاب) (se rôtir)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان