Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . گوشی (تلفن) را گذاشتن
2 . متوسل شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
raccrocher
/ʀakʀɔʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: raccroché]
[حالت وصفی: raccrochant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گوشی (تلفن) را گذاشتن
1.Tu dois tout de suite raccrocher et finir cette conversation.
1. باید همین الان گوشی (تلفن) را بگذاری و این مکالمه را تمام کنی.
2
متوسل شدن
دودستی چسبیدن
(se raccrocher)
1.Depuis la mort de son mari, elle se raccroche à ses enfants.
1. از زمان مرگ شوهرش، او به بچههایش متوسل میشود.
2.Il s'est raccroché à une branche pour ne pas tomber.
2. او برای نیفتادن، دودستی به یک شاخه چسبیده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
raccourcir
raccourci
raccorder
raccordement
raccord
race
rachat
rachel
racheter
rachitique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان