[فعل]

rater

/ʀate/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: raté] [حالت وصفی: ratant] [فعل کمکی: avoir ]

1 موفق نشدن مردود شدن، شکست خوردن، نتیجه ندادن

  • 1.J'ai raté.
    1. شکست خوردم.
  • 2.Sa tentative de battre le record a raté.
    2. تلاشش برای شکستن رکورد نتیجه نداد.
rater un examen/un projet...
در امتحانی/پروژه‌ای...موفق نشدن
  • 1. Il a raté l'examen parce qu'il n'avait pas étudié.
    1. او در امتحان مردود شده است زیرا مطالعه نکرده بود.
  • 2. L'étudiant a raté l'examen et doit le repasser.
    2. دانش آموز در امتحان موفق نشده است و باید دوباره آن را بگذراند.

2 از دست دادن خراب کردن، (تیر) نخوردن

rater un train/une occasion...
قطاری/فرصتی...را از دست دادن
  • 1. Il avait raté le train.
    1. او قطارش را از دست داده بود. [از قطارش جا مانده بود.]
  • 2. Son train est en retard, il va rater son rendez-vous.
    2. قطارش تاخیر دارد، او قرار ملاقاتش را از دست خواهد داد.
rater une cible
به هدف نزدن
rater une projectile
گلوله‌ای در نرفتن [گیر کردن]
rater un but/une score/un coup...
گلی/امتیازی/ضربه‌ای... را خراب کردن
  • La basketteuse a raté un panier.
    بسکتبالیست امتیازی را خراب کرد.
le coup/le tir...rater
ضربه/تیر...به چیزی نخوردن
  • Le chasseur a tiré sur le sanglier, mais le coup a raté.
    شکارچی به گراز وحشی شلیک کرد ولی گلوله بهش نخورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان