Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . با شنکش کشیدن
2 . محلهپویی کردن
3 . تجسس کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
ratisser
/ʁatisˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: ratissé]
[حالت وصفی: ratissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
با شنکش کشیدن
با شنکش جمع کردن
1.Ratisser les feuilles mortes
1. برگهای مرده را با شنکش کشیدن
2
محلهپویی کردن
به خانه مردم رفتن و برای گرفتن رای صحبت کردن
3
تجسس کردن
(جایی را) زیر و رو کردن
1.La police a ratissé tout le quartier.
1. پلیس کل محله را تجسس کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
rationner
rationnement
rationnel
rationaliste
rationaliser
raton
ratp
rattachement
rattacher
rattrapage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان