Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . پر کردن
2 . انجام دادن
3 . پر شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
remplir
/ʀɑ̃pliʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rempli]
[حالت وصفی: remplissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پر کردن
remplir quelque chose (de quelque chose)
چیزی را (با چیزی) پر کردن
1. Elle a rempli son verre de vin.
1. او لیوانش را از شراب پر میکند.
2. Il remplit la bouteille d'eau.
2. او بطری را از آب پر میکند.
3. Remplir un trou
3. سوراخی را پر کردن
4. Sa victoire l'a rempli d'orgueil.
4. پیروزیاش او را پر از غرور کرد.
remplir une chèque/un formulaire/une questionnaire...
چکی/فرمی/پرسشنامهای... را پر کردن [تکمیل کردن]
J'ai rempli un formulaire pour l'emploi.
من یک فرم برای آن شغل پر کردهام.
rempli de quelque chose
پر از چیزی
La salle était remplie de monde.
سالن پر از جمعیت بود.
2
انجام دادن
اجرا کردن، عمل کردن
مترادف و متضاد
exécuter
remplir quelque chose
کاری را انجام دادن
1. Il a rempli une mission comme on le lui avais demandé.
1. کاری را که از او درخواست کرده بودیم انجام داد.
2. Il n'a pas rempli ses engagements.
2. او به تعهداتش عمل نکرد. [تعهداتش را انجام نداد.]
3. Remplir une fonction
3. کاری را انجام دادن
3
پر شدن
(se remplir)
se remplir de quelque chose
از چیزی پر شدن
La baignoire se remplit d'eau chaude.
وان حمام از آب گرم پر میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
rempli
remplaçant
remplaçable
remplacer
remplacement
remplissage
remplumer
rempocher
remporter
remporter un prix
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان