[فعل]

repérer

/ʁəpeʁˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: repéré] [حالت وصفی: repérant] [فعل کمکی: avoir ]

1 متوجه شدن پیدا کردن، دیدن

مترادف و متضاد apercevoir distinguer
repérer quelque chose/quelqu'un
متوجه چیزی/کسی شدن
  • 1. Il a repéré un de ses amis dans la file d'attente.
    1. او یکی از دوستانش را در صف پیدا کرد.
  • 2. J’ai repéré deux fautes.
    2. متوجه دو تا اشتباه شدم. [دو تا اشتباه دیدم.]

2 موقعیت‌یابی کردن

مترادف و متضاد localiser
repérer quelque chose
چیزی را موقعیت‌یابی کردن
  • 1. Il repère un avion ennemi pour l'écraser.
    1. او هواپیمای دشمن را موقعیت‌یابی می‌کند تا منهدمش کند.
  • 2. Les troupes repèrent le sous-marin.
    2. سربازان یک زیردریایی را موقعیت‌یابی می‌کنند.

3 علامت‌گذاری کردن علائم راهنما گذاشتن، مشخص کردن

مترادف و متضاد baliser jalonner
repérer quelque chose
چیزی را علامت‌گذاری کردن
  • 1. Il repèrent le parcours de la course.
    1. آنها مسیر مسابقه را علامت‌گذاری می‌کنند.
  • 2. Je repère le chemin de la forêt avec des branches en couleur.
    2. من راه جنگل را با شاخه‌های رنگی علامت‌گذاری می‌کنم.

4 موقعیت خود را تشخیص دادن موقعیت خود را پیدا کردن (se repérer)

مترادف و متضاد s'orienter
se repérer dans quelque part
موقعیت خود را در جایی پیدا کردن
  • 1. Il est difficile de se repérer dans ce nouveau centre commercial.
    1. سخت است که در این مرکز تجاری جدید موقعیت خودمان را پیدا کنیم.
  • 2. Je me repère facilement dans cette ville.
    2. موقعیتم را راحت در این شهر پیدا می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان