[فعل]

saisir

/seziʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: saisi] [حالت وصفی: saisissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 غنیمت شمردن بهره بردن، استفاده کردن

مترادف و متضاد profiter savourer
saisir les instants de bonheur/la chance/l'occasion...
لحظات خوشی/شانس/فرصت... را غنیمت شمردن
  • 1. Il saisit l'occasion de la rencontre pour l'inviter à dîner.
    1. او فرصت را غنیمت می‌شمرد تا او را ملاقات و برای شام دعوتش کند.
  • 2. J'ai enfin pu saisir ma chance.
    2. بالأخره توانستم از شانسم بهره ببرم.
  • 3. J'ai saisi la chance de voyager.
    3. من از شانس یک مسافرت استفاده کردم. [من از شانس سفر رفتن استفاده کردم.]

2 وارد کردن (کامپیوتر) به کامپیوتر دادن

specialized
saisir quelque chose
چیزی را وارد کردن
  • 1. Il faut que l'on saisisse le mot de passe.
    1. باید رمز عبور را وارد کنیم.
  • 2. Tu dois saisir ton identifiant.
    2. تو باید نام کاربری‌ خودت را وارد کنی.

3 برشته کردن با آتش تند پختن

saisir une viande/un steak...
گوشت/استیکی... را برشته کردن
  • 1. Dan va saisir le steak à la poêle.
    1. «دان» قرار است استیک را روی تابه برشته کند.
  • 2. Philippe saisit les entrecôtes pour obtenir une cuisson saignante.
    2. "فیلیپ" گوشت‌های دنده را برشته می‌کند تا استیکی آبدار [خونی] درست کند.

4 چنگ زدن قاپیدن

مترادف و متضاد agripper cramponner empoigner s'accrocher lâcher
saisir quelque chose
چیزی را چنگ زدن
  • 1. Elle saisit son sac et se mit à courir.
    1. کیفش را چنگ می‌زند و فرار می‌کند.
  • 2. Je saisis une branche et je tirai.
    2. شاخه‌ای را چنگ زدم و کشیدم.

5 گرفتن به دست داشتن

مترادف و متضاد attraper tenir
saisir quelque chose
چیزی را گرفتن
  • 1. Il a saisi la tasse par l'anse.
    1. او فنجان را از دسته گرفته‌است.
  • 2. Je saisissais mon sac en sortant de chez moi.
    2. از خانه که بیرون زدم، کیفم را به دست داشتم.

6 محکم گرفتن

saisir quelque chose
چیزی را محکم گرفتن
  • 1. Elle a saisi le chien par le collier.
    1. او قلاده سگ را محکم گرفته‌است.
  • 2. Il a saisi le ballon et a fait une passe.
    2. او توپ را محکم گرفته‌ و آن را پاس داد.

7 متوجه شدن گرفتن، جا افتادن، فهمیدن، دست (کسی) آمدن

informal
مترادف و متضاد comprendre discerner voir
  • 1.Il saisit vite.
    1. او سریع دستش می‌آید [می‌فهمد.]
saisir quelque chose
متوجه چیزی شدن
  • 1. Avez-vous bien saisi de quoi il s'agit ?
    1. خوب متوجه شدید [گرفتید، دستتان آمد] راجع به چیست؟
  • 2. Je n'ai pas saisi son nom.
    2. اسمش را نفهمیدم.
Je ne saisis pas !
نمی‌گیرم!

8 فرا گرفتن (حس) چیره شدن به، غلبه کردن بر، گرفتن

مترادف و متضاد s'emparer
saisir quelqu'un
بر کسی غلبه کردن
  • 1. L'indignation l'a saisi.
    1. خشم بر او غلبه کرد.
  • 2. L'ivresse l'a saisi.
    2. مستی او را گرفت.
  • 3. La bise nous a saisis quand nous sommes sortis.
    3. وقتی بیرون رفتیم، باد سرد شمال ما را گرفت. [به ما چیره شد.]

9 متعجب کردن تأثیر گذاشتن، منقلب کردن

مترادف و متضاد frapper impressionner sidérer
être saisi(es) par quelque chose
از چیزی یکه خوردن [منقلب شدن]
  • Ces résultats étaient si imprévisibles que j'ai été saisi en les entendant.
    آن نتایج آن چنان پیش‌بینی‌نشدنی بودند که با دیدنشان یکه خوردم.
saisir quelqu'un
کسی را متعجب کردن
  • Sa grâce, qui n'était point la grâce convenue, vous saisissait.
    زیبایی‌اش که زیبایی همیشگی نبود متعجبتان می‌کرد.
نکته دستورزبان درباره saisir
در زبان امروزی، این فعل در این معنی معمولاً به حالت مجهول به کار می‌رود و بدون مفعول.

10 توقیف کردن (حقوقی) مصادره کردن

مترادف و متضاد confisquer
saisir quelque chose
چیزی را مصادره کردن
  • 1. La juge a saisi les documents.
    1. قاضی اسناد را مصادره کرد.
  • 2. Le gouvernement n'a pas le droit de saisir les biens des peuples.
    2. دولت حق ندارد اموال مردم را مصادره کند.

11 تصرف کردن صاحب و مالک شدن، قاپیدن (se saisir)

مترادف و متضاد prendre s'approprier s'emparer
se saisir de quelqu'un
صاحب و مالک چیزی شدن
  • 1. Elle s'est saisie d'un couteau.
    1. او چاقو را قاپید.
  • 2. Elle s'est saisie du micro.
    2. او میکروفون را قاپید.
  • 3. Les rebelles se sont saisis de l'aéroport.
    3. شورشیان فرودگاه را صاحب شدند.
  • 4. Saisissez-vous de cet homme !
    4. این مرد را بقاپید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان