[اسم]

le soleil

/sɔlɛj/
قابل شمارش مذکر
[جمع: soleils]

1 خورشید آفتاب

faire du soleil/faire soleil/il y a du soleil
آفتابی بودن
  • Il fait soleil aujourd'hui.
    امروز هوا آفتابی است.
s'asseoir au soleil
زیر آفتاب نشستن
  • Si j'allais rendre visite à ma mère, et j'allais m'asseoir au soleil pour me réchauffer, ils disaient tous 'Non, non, ne va pas au soleil.
    اگر بروم مادرم را ببینم و بعدش بروم زیر آفتاب بنشینم تا گرم شوم؛ بهم خواهند گفت: «نه، نه، نرو توی آفتاب.»
se baigner au soleil
توی آفتاب آب‌تنی کردن
  • Nous pourrions louer un hôtel-appartement et une voiture dans la région de l'Algarve et nous baigner de soleil.
    می‌توانستیم یک هتل‌آپارتمان کرایه و توی آفتاب آب‌تنی کنیم.
en plein soleil
در ظل آفتاب
  • Elles marchaient en plein soleil.
    آنها در ظل آفتاب راه می‌رفتند.
le coucher/le lever du soleil
غروب/طلوع آفتاب
  • 1. Le soleil se couche.
    1. خورشید دارد غروب می‌کند.
  • 2. Le soleil se lève.
    2. خورشید دارد طلوع می‌کند.
prendre un bain de soleil
حمام آفتاب
  • Quand déciderez-vous de prendre un bain de soleil ?
    کی تصمیم خواهید گرفت که حمام آفتاب بگیرید؟

2 خورشید (نجوم) (le Soleil)

  • 1.Le Soleil est l’étoile du Système solaire.
    1. خورشید ستاره‌ منظومه شمسی است.
  • 2.Mercure est la planète la plus proche du Soleil.
    2. مریخ نزدیک‌ترین سیاره به خورشید است.

3 ستاره کوکب، اختر (le Soleil)

مترادف و متضاد astre étoile
examiner les soleils au télescope
ستارگان را با تلسکوپ دیدن
  • Les astronautes examinent les soleil au télescope.
    فضانوردان ستارگان را با تلسکوپ می‌بینند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان