[فعل]

sortir

/sɔʀtiʀ/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: sorti] [حالت وصفی: sortant] [فعل کمکی: être ]

1 بیرون رفتن گردش رفتن

مترادف و متضاد partir entrer rentrer
sortir
بیرون رفتن
  • 1. Je n'ai pas envie de sortir par ce temps.
    1. تمایلی ندارم توی این هوا بیرون بروم.
  • 2. Nous sortons tous les soirs.
    2. ما هر شب بیرون می‌رویم.
sortir avec quelqu'un
با کسی بیرون رفتن [قرار گذاشتن (در روابط)]
  • 1. On va sortir lundi.
    1. دوشنبه قرار است بیرون برویم.
  • 2. Tu sors avec lui ?
    2. با او بیرون رفتی؟

2 بیرون آمدن (مکان) ترک کردن

مترادف و متضاد partir quitter entrer
sortir (de quelque part)
(از جایی) بیرون آمدن
  • 1. Elle sort de l’hôpital demain.
    1. او فردا از بیمارستان بیرون می‌آید. [مرخص می‌شود]
  • 2. Il est sorti prendre l'air sur le balcon.
    2. بیرون آمد تا در بالکن هوایی تازه کند.
  • 3. Je l’ai rencontré en sortant de la pharmacie.
    3. او را که از داروخانه بیرون می‌آمد، دیدم.

3 خارج شدن (موقعیت، حالت) خلاص شدن

مترادف و متضاد guérir jaillir
sortir de la crise/d'une maladie...
از بحران/بیماری... خارج شدن
  • 1. Ce pays sort de plusieurs années de guerre.
    1. این کشور از جنگ چندین ساله خارج می‌شود.
  • 2. Sa mère est sortie de sa maladie, le cancer du sang.
    2. مادرش از بیماری‌اش خلاص شد، از سرطان خون.

4 درآوردن بیرون درآوردن

مترادف و متضاد enlever ôter retirer tirer
sortir quelque chose de quelque chose
چیزی را از چیزی درآوردن
  • 1. Elle a sorti son porte-monnaie de son sac.
    1. کیف پول‌اش را از کیفش درآورد.
  • 2. Vous devriez sortir l'appareil photo du tiroir pour ne pas l'oublier.
    2. باید دوربین را از کشو بیرون بیاورید تا فراموشش نکنید.
sortir qulqu'un d’embarras
کسی را از دردسر بیرون درآوردن
  • Il faut le sortir de cette affaire.
    باید او را از این مشکل بیرون درآورد.
نکته صرف فعل sortir
دقت کنید که در این معنی چون مفعول مستقیم داریم باید در حالت زمان‌های ترکیبی از avoir استفاده کنیم.

5 منتشر شدن بیرون آمدن

مترادف و متضاد paraître publier
modèle/album/livre... sortir
مدل/آلبوم/کتاب... منتشر شدن
  • 1. Ce modèle vient juste de sortir.
    1. این مدل تازه بیرون آمده‌است.
  • 2. Son dernier livre est sorti.
    2. آخرین کتابش منتشر شد.

6 فارغ‌التحصیل شدن

sortir de l'université/d'un institut...
از دانشگاهی/دانش‌سرایی... فارغ‌التحصیل شدن
  • 1. Il est sorti de l'université de l'art.
    1. او از دانشگاه هنر فارغ‌التحصیل شد.
  • 2. Je suis sorti de York.
    2. من از دانشگاه یورک فارغ‌التحصیل شدم.

7 بیرون دادن منتشر کردن

مترادف و متضاد commercialiser éditer publier
sortir quelque chose
چیزی را تولید کردن
  • 1. Je veux sortir une nouvelle haute couture.
    1. می‌خواهم طرح دوخت لباس سفارشی جدیدی تولید کنم.
  • 2. Le laboratoire a eu l'autorisation de sortir ce médicament.
    2. آزمایشگاه اجازه تولید این دارو را داشت.
نکته صرف فعل sortir
دقت کنید که در این معنی چون مفعول مستقیم داریم باید در حالت زمان‌های ترکیبی از avoir استفاده کنیم.

8 بیرون درآمدن رشد کردن، روییدن، بیرون آمدن

مترادف و متضاد percer pousser
sortir (de terre)
(از زمین) بیرون آمدن
  • 1. Les crocus sortent de terre.
    1. گل زعفران از زمین بیرون درمی‌آید.
  • 2. Mes plantes sont sorties.
    2. گیاهانم بیرون آمده‌اند.

9 بیرون زدن معلوم بودن

مترادف و متضاد dépasser saillir
sortir de quelque chose
از چیزی بیرون زدن
  • 1. Sa chemise sort de son pantalon.
    1. پیراهنش از شلوارش بیرون می‌زند.
  • 2. Un clou sort de la planche.
    2. میخ از تخته بیرون می‌زند.

10 (بو) بیرون زدن به مشام رسیدن

مترادف و متضاد s'échapper s'exhaler
sortir de quelque chose
از چیزی بیرون زدن
  • 1. L'odeur de fumée sort de la pièce.
    1. بوی دود از اتاقش بیرون می‌زند.
  • 2. L'odeur de sueur est sortie de son corps.
    2. بوی عرق از تنش بیرون زد.

11 منحرف شدن دور شدن، از حدی خارج شدن

مترادف و متضاد s'écarter de
sortir de quelque chose
از چیزی منحرف شدن
  • 1. Attention, ne sortez pas de votre sujet !
    1. حواستان باشد، از بحث منحرف نشوید.
  • 2. La balle est sortie du terrain.
    2. توپ از زمین بیرون آمد. [از حد زمین خارج شد]

12 نتیجه (چیزی) بودن ناشی شدن (از)

مترادف و متضاد résulter
sortir de ses recherches
از تحقیقات کسی ناشی شدن
  • 1. Cela sort de mes recherches que Antoine Berman pouvait avoir tort.
    1. از تحقیقاتم این ناشی می‌شود که آنتوان برمن می‌توانسته اشتباه کند.
  • 2. On ignore pour l'instant ce qui sortira de ses recherches.
    2. ما در حال حاضر نادیده گرفتیم نتایج تحقیقاتش چه خواهد بود. [چه چیزی از تحقیقاتش ناشی خواهد شد.]

13 آمدن رسیدن، اهل بودن، عضو بودن

مترادف و متضاد provenir venir de
sortir d'un milieu/d'une groupe
عضو طبقه‌/گروهی بودن
  • 1. Il sort d'un milieu aisé.
    1. او عضو طبقه مرفه است.
  • 2. Je sors des enseignants.
    2. من عضو [طبقه] معلمان هستم.

14 بیرون بردن به گردش بردن

مترادف و متضاد promener
sortir quelqu'un
کسی را بیرون بردن
  • 1. Ils sortent les convalescents chaque jour .
    1. او بیماران در دوره نقاهت را هر روز بیرون می‌برد.
  • 2. Je te sors afin que tu puisse aller mieux.
    2. می‌برمت بیرون تا حالت بهتر شود.
نکته صرف فعل sortir
دقت کنید که در این معنی چون مفعول مستقیم داریم باید در حالت زمان‌های ترکیبی از avoir استفاده کنیم.

15 از پس (چیزی) برآمدن

se sortir de affaire/situation
از پس کاری/موقعیتی برآمدن
  • 1. Il ne se sortira pas tout seul de la rédaction de ce rapport.
    1. او از پس نوشتن این گزارش برنمی‌آید.
  • 2. Je peux me sortir de cette situation amoureuse.
    2. من می‌توانم از پس این موقعیت عاشقانه بربیایم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان