[اسم]

le souvenir

/suv(ə)niʀ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: souvenirs]

1 خاطره یاد

مترادف و متضاد image réminiscence
  • 1.Garde ce foulard comme souvenir.
    1. این روسری را به عنوان یادگاری نگه دار.
  • 2.Je veux vous raconter un souvenir inoubliable.
    2. می‌خواهم یک خاطره فراموش‌نشدنی برایتان تعریف کنم.
garder le souvenir de quelque chose
خاطره چیزی را (به یاد) داشتن
  • Il a gardé un bon souvenir de son enfance.
    او از دوران کودکی‌اش خاطره خوبی دارد.
en souvenir de...
به یادِ...
  • Accepte ce livre en souvenir de votre ami !
    این کتاب را به یاد دوستت بپذیر.

2 سوغاتی

un souvenir de quelque part
سوغاتیِ جایی
  • 1. Il achète quelques souvenirs de Paris.
    1. او چندین سوغاتی از پاریس می‌خرد.
  • 2. Les touristes ont acheté des souvenirs au marché.
    2. توریست‌ها سوغاتی‌هایی از بازار خریده‌اند.
[فعل]

se souvenir

/suv(ə)niʀ/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته کامل: souvenu] [حالت وصفی: souvenant] [فعل کمکی: être ]

3 به یاد آوردن به یاد داشتن

مترادف و متضاد se rappeler se remémorer oublier
se souvenir (de quelque chose ou quelqu'un)
(چیزی یا کسی را) به یاد داشتن
  • 1. Hélène, tu te souviens de moi ?
    1. هلن، مرا به یاد داری؟
  • 2. Je me souviens de l'adresse e-mail qu'il utilisait.
    2. آدرس ایمیلی را که او استفاده می‌کرد، به یاد دارم.
  • 3. Tu te souviens que je chantais pour toi ?
    3. یادت هست که برایت آواز می‌خواندم؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان