[اسم]

la spécialité

/spesjalite/
قابل شمارش مونث
[جمع: spécialités]

1 تخصص رشته تخصصی

  • 1.Il songe à une nouvelle spécialité.
    1. او به یک تخصص جدید فکر می کند.
  • 2.Organiser des fêtes est notre spécialité.
    2. تدارک جشنها تخصص ماست.

2 محصول خاص فرآورده ویژه، سوغاتی

  • 1.Le safran est la spécialité du Khorassan iranien.
    1. زعفران محصول ویژه "خراسان ایران" است.
  • 2.Les araignées frites sont une spécialité régionale au Cambodge.
    2. عنکبوت سرخ شده، یک سوغاتی محلی در "کشور کامبوج" است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان