Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ایستگاه
2 . توقف
3 . حالت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la station
/stasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
[جمع: stations]
1
ایستگاه
1.J'ai changé de station pour écouter du rock.
1. ایستگاه (رادیویی) را برای گوش دادن به (موسیقی) راک تغییر دادهام.
2.Je dois descendre à la prochaine station.
2. من باید ایستگاه بعدی پیاده شوم.
station spatiale/météorologique/d’autobus...
ایستگاه فضایی/هواشناسی/اتوبوس...
1. Excusez-moi, je recherche la station de métro "La Défense".
1. ببخشید، دنبال ایستگاه مترو "لا دفانس" می گردم.
2. Une station de radiodiffusion
2. ایستگاه رادیویی
2
توقف
مترادف و متضاد
pause
faire une station
توقفی کردن
Les randonneurs font une courte station pour boire.
گردشگران برای نوشیدن چیزی توقف کوتاهی کردند.
3
حالت
وضعیت
مترادف و متضاد
position
la station debout
حالت ایستاده
Depuis son accident, la station debout lui est pénible.
بعد از تصادفش حالت ایستاده برایش دردناک است. [ایستادن برایش دردناک است.]
تصاویر
کلمات نزدیک
starting-block
starter
start-up
star
standing
station de radio
station de ski
station de sports d'hiver
station-essence
station-service
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان