Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . گشت و گذار کردن (در اینترنت)
2 . موج سواری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
surfer
/sœʀfe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: surfé]
[حالت وصفی: surfant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گشت و گذار کردن (در اینترنت)
جست و جو کردن (در اینترنت)
1.Tu peux écouter de la musique ou lire un livre, ou surfer sur Internet.
1. میتوانی موسیقی گوش دهی، کتابی بخوانی یا در اینترنت گشت و گذار کنی.
2
موج سواری کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
surfait
surface de réparation
surface
surf des neiges
surf
surfeur
surfiler
surgeler
surgelé
surgir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان