[صفت]

tangible

/tɑ̃ʒibl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: tangible] [مذکر قبل از حرف صدادار: tangible] [جمع مونث: tangibles] [جمع مذکر: tangibles]

1 ملموس واقعی، عینی

  • 1.Il avait dans le ventre une grosseur tangible.
    1. او روی شکمش برآمدگی ملموسی داشت.
  • 2.La police recherchait des preuves tangibles.
    2. پلیس به دنبال شواهد عینی می‌گشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان