[قید]

tant

/tɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 آنقدر خیلی، بسیار

مترادف و متضاد tellement
aimer/travailler... tant
خیلی دوست داشتن/کار کردن...
  • 1. Elle souffre tant !
    1. او زیاد رنج می‌برد.
  • 2. J'ai tant aimé ce livre que je le recommande à tout le monde.
    2. من آنقدر این کتاب را دوست دارم که آن را به همه پیشنهاد می‌کنم.
  • 3. Je t'aime tant !
    3. من تو را خیلی دوست دارم.
tant de + nom
خیلی + اسم
  • 1. Il a tant de qualités.
    1. او بسیار ویژگی خوب دارد. [او ویژگی خوب بسیار دارد.]
  • 2. Il n'a pas eu tant de chance.
    2. او خیلی شانس ندارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان