Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . اشتیاق
2 . مد
3 . روند
4 . بهروز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la tendance
/tɑ̃dɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
[جمع: tendances]
1
اشتیاق
تمایل، میل، رغبت
مترادف و متضاد
inclination
prédisposition
propension
avoir tendance à faire quelque chose
به انجام چیزی تمایل داشتن
1. Il a tendance à exagérer.
1. او تمایل دارد اغراق کند.
2. Il a une certaine tendance à mentir.
2. او قدری تمایل دارد دروغ بگوید.
2
مد
1.L'orange est la tendance.
1. نارنجی مد است.
2.La tendance est aux jupes longues cette année.
2. امسال مد دامنهای بلند است.
3
روند
رویکرد
مترادف و متضاد
orientation
la tendance conservatrice/fasciste...
رویکرد محافظهکارانه/فاشیستی...
1. Ce parti a une tendance conservatrice.
1. این حزب رویکردی محافظهکارانه دارد.
2. Il avait une tendance fasciste.
2. او رویکردی فاشیستی داشت.
tendance de la mode/de la traductologie...
رویکرد مد/ترجمهشناسی...
1. On fait attention aux grandes tendances de la traductologie chez Berman.
1. ما به رویکردهای ترجمهشناسی «برمن» توجه میکنیم.
2. Tu connaît les dernières tendances de la mode ?
2. آخرین رویکردهای مد را میشناسی؟
[صفت]
tendance
/tɑ̃dɑ̃s/
قابل مقایسه
4
بهروز
مد روز
informal
مترادف و متضاد
à la mode
être très tendance
خیلی مد بودن
1. Ce sont des couleurs tendance.
1. اینها رنگهای بهروز [مد] هستند.
2. Sa barbe est très tendance.
2. ریشش خیلی مد است.
3. Ta coupe de cheveux est très tendance.
3. مدل مویت خیلی بهروز است.
تصاویر
کلمات نزدیک
tenant
tenancier
tenailler
tenaille
tenace
tendancieux
tendeur
tendon
tendon du jarret
tendre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان