[اسم]

la tendance

/tɑ̃dɑ̃s/
قابل شمارش مونث
[جمع: tendances]

1 اشتیاق تمایل، میل، رغبت

مترادف و متضاد inclination prédisposition propension
avoir tendance à faire quelque chose
به انجام چیزی تمایل داشتن
  • 1. Il a tendance à exagérer.
    1. او تمایل دارد اغراق کند.
  • 2. Il a une certaine tendance à mentir.
    2. او قدری تمایل دارد دروغ بگوید.

2 مد

  • 1.L'orange est la tendance.
    1. نارنجی مد است.
  • 2.La tendance est aux jupes longues cette année.
    2. امسال مد دامن‌های بلند است.

3 روند رویکرد

مترادف و متضاد orientation
la tendance conservatrice/fasciste...
رویکرد محافظه‌کارانه/فاشیستی...
  • 1. Ce parti a une tendance conservatrice.
    1. این حزب رویکردی محافظه‌کارانه دارد.
  • 2. Il avait une tendance fasciste.
    2. او رویکردی فاشیستی داشت.
tendance de la mode/de la traductologie...
رویکرد مد/ترجمه‌شناسی...
  • 1. On fait attention aux grandes tendances de la traductologie chez Berman.
    1. ما به رویکردهای ترجمه‌شناسی «برمن» توجه می‌کنیم.
  • 2. Tu connaît les dernières tendances de la mode ?
    2. آخرین رویکردهای مد را می‌شناسی؟
[صفت]

tendance

/tɑ̃dɑ̃s/
قابل مقایسه

4 به‌روز مد روز

informal
مترادف و متضاد à la mode
être très tendance
خیلی مد بودن
  • 1. Ce sont des couleurs tendance.
    1. این‌ها رنگ‌های به‌روز [مد] هستند.
  • 2. Sa barbe est très tendance.
    2. ریشش خیلی مد است.
  • 3. Ta coupe de cheveux est très tendance.
    3. مدل مویت خیلی به‌روز است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان