[اسم]

la toile

/twal/
قابل شمارش مونث
[جمع: toiles]

1 برزنت پارچه

  • 1.Quelles sont vos toiles à matelas ?
    1. پارچه‌های (مخصوص) تشک کدام ها هستند ؟
une grosse toile
برزنت [پارچه کرباس]
un pantalon/sac... de toile
شلوار/کیف... برزنتی

2 اینترنت وب (la Toile)

sur la Toile
در اینترنت
  • 1. J'ai trouvé un bon dictionnaire sur la Toile.
    1. من در اینترنت یک دیکشنری خوب پیدا کرده‌ام.
  • 2. Je trouve que tu passes trop de temps sur la Toile.
    2. من متوجه شدم که تو زمان خیلی زیادی را در اینترنت می‌گذرانی.

3 بوم نقاشی تابلو نقاشی

  • 1.En général, les peintres peignent sur des toiles en tissu.
    1. اصولا نقاش‌ها روی بوم‌ نقاشی پارچه‌ای نقاشی می‌کشند.
la toile sur un châssis
بوم روی سه‌پایه
  • Le peintre place sa toile sur un châssis.
    نقاش بوم نقاشی‌اش را روی یک سه‌پایه قرار میدهد.
Une toile de Dali/Gogh...
تابلویی از دالی/گوگ...

4 تار

tisser sa toile
تار تنیدن
  • Les araignées tissent leur toile.
    عنکبوت‌ها تار می‌تنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان