[عبارت]

tomber amoureux

/tɔ̃be amuʀø/

1 عاشق شدن

  • 1.Je suis sûr qu'il va tomber amoureux de cet endroit.
    1. من مطمئن هستم که او عاشق این مکان خواهد شد.
  • 2.Je suis tombé amoureux d'Hélène.
    2. من عاشق "هلن" شده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان