Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . (حس) لامسه
2 . (عمل) لمس کردن
3 . لمس کردن
4 . برخورد کردن به
5 . تأثیر گذاشتن بر
6 . گرفتن (پول، حقوق و...)
7 . رسیدن به (هدف، آرزو و...)
8 . دستمالی کردن
9 . خود را لمس کردن
10 . در ارتباط بودن با
11 . در مجاورت بودن (با)
12 . پرداختن (به موضوعی)
13 . دستکاری کردن
14 . کنار هم بودن
15 . اصلاح کردن
16 . شروع به مصرف کردن
17 . رسیدن (به جایی)
18 . ربط داشتن (به)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le toucher
/tuʃe/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: toucher]
1
(حس) لامسه
1.Le toucher nous permet de toucher.
1. (حس) لامسه به ما امکان لمسکردن را میدهد.
2.Les organes du toucher sont les doigts.
2. اندام حس لامسه انگشتان هستند.
2
(عمل) لمس کردن
1.Il reconnaît une étoffe au toucher.
1. او یک پارچه را با لمس کردن تشخیص میدهد.
2.Le toucher d'une peluche me fait du bien.
2. لمس کردن یک پارچه پولیشی حالم را خوب میکند.
[فعل]
toucher
/tuʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: touché]
[حالت وصفی: touchant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
3
لمس کردن
دست زدن (به)
مترادف و متضاد
palper
tâter
toucher quelque chose/quelqu'un
به چیزی/کسی دست زدن
1. J'adore toucher la soie.
1. من عاشق دستزدن به ابریشم هستم.
2. Les joueurs doivent toucher l'écran pour commencer la partie.
2. بازیکنان برای شروع بازی باید صفحه را لمس کنند.
toucher à quelque chose
به چیزی دست زدن
Ne touchez pas à ces aquarelles, elles ne sont pas sèches.
به این نقاشیهای آبرنگ دست نزنید، هنوز خشک نشدهاند.
Ne me touche pas !
به من دست نزن.
این فعلی است گذرا که میتواند مفعول مستقیم یا غیر مستقیم داشته باشد.
4
برخورد کردن به
خوردن به، ضربه دیدن با (چیزی)
مترادف و متضاد
cogner
frapper
frôler
taper
toucher quelque chose
به چیزی برخورد کردن
1. La balle l’a touché en pleine poitrine.
1. توپ درست به وسط سینهاش برخورد.
2. Son genou touche le pied de la table.
2. زانویش به پایه میز برخورد میکند.
5
تأثیر گذاشتن بر
متأثر کردن
مترادف و متضاد
émouvoir
remuer
toucher quelqu'un
بر کسی تأثیر گذاشتن
1. Leurs attentions l’ont beaucoup touché.
1. رسیدگیشان به او بسیار بر او تأثیر گذاشت. [به او رسیدگی کردند و این بسیار بر او تأثیر گذاشت.]
2. Pour plaire aux autres, il faut parler de ce qui les touche.
2. برای خوشایند دیگران، باید آن طوری حرف زد که متأثر شوند.
3. Sa mort m’a beaucoup touché.
3. مرگش بسیار مرا متأثر کرد.
6
گرفتن (پول، حقوق و...)
کسب کردن، دست یافتن
مترادف و متضاد
encaisser
gagner
recevoir
toucher une salaire/une prime/une pension...
حقوقی/پاداشی/ مستمری... گرفتن
1. Il a touché une grosse somme d’argent.
1. او مقدار زیادی پول گرفت.
2. Ils ne peuvent pas toucher leurs allocations.
2. آنها نمیتوانند کمکهزینههایشان را بگیرند.
7
رسیدن به (هدف، آرزو و...)
دست یافتن به
مترادف و متضاد
atteindre
attraper
toucher le but/l'ambition...
به هدفی/آرزویی... رسیدن
1. À l'école, souvent, il touchait les intouchables.
1. او در مدرسه، معمولاً به دستنیافتنیها دست مییافت.
2. Je toucherai mes buts.
2. من به اهدافم میرسم.
toucher au but/sa fin
به هدفی/غایت خود... دست یافتن
Il a touche au but d'immigrer.
او به هدف مهاجرتش دست یافت.
این فعلی است گذرا با دو نوع مفعول مستقیم و غیر مستقیم.
8
دستمالی کردن
informal
مترادف و متضاد
peloter
tripoter
toucher quelqu'un
کسی را دستمالی کردن
1. Le psychopathe a touché les femmes.
1. مرد روانی زنها را دستمالی میکرد.
2. Paraît qu'il touchait les gosses dans le métro.
2. انگار بچهها را در مترو دستمالی میکرد.
9
خود را لمس کردن
خودارضایی کردن
(se toucher)
مترادف و متضاد
masturber
1.Tu te touches, n'est-ce pas ?
1. خودت را لمس کردی، نه؟
10
در ارتباط بودن با
تماس داشتن با
مترادف و متضاد
contacter
joindre
toucher quelqu'un
با کسی در ارتباط بودن
1. Je l'ai touché par téléphone.
1. من از طریق تلفن با او در ارتباط بودم.
2. Où peut-on vous toucher ?
2. کجا میتوانیم با شما در ارتباط باشیم؟
11
در مجاورت بودن (با)
formal
مترادف و متضاد
avoisiner
jouxter
toucher quelque chose
در مجاورت با چیزی بودن
Le presbytère touche l'église.
خانه کشیش در مجاورت با کلیساست.
toucher à quelque chose
در مجاورت با چیزی بودن
Leur jardin touche au nôtre.
باغشان در مجاورت با باغ ماست.
این فعلی است گذرا که هم مفعول مستقیم میگیرد هم غیر مستقیم.
12
پرداختن (به موضوعی)
مترادف و متضاد
aborder
traiter
toucher à une sujet
به موضوعی پرداختن
1. Cet article touche à des sujets d’actualité.
1. این مقاله به موضوعات روز میپردازد.
2. Vous touchez là à un point crucial.
2. شما در این قسمت به موضوعی حساس میپردازید.
در این معنی فعل گذراست با مفعول غیر مستقیم.
13
دستکاری کردن
ور رفتن (با)
مترادف و متضاد
confiner
manipuler
toucher à quelque chose
با چیزی ور رفتن
1. Ne touche pas à mes livres !
1. با کتابهایم ور نرو.
2. Quelqu’un a touché au dispositif de sécurité.
2. کسی دستگاه حفاظت را دستکاری کردهاست.
14
کنار هم بودن
(se toucher)
1.Leurs villas se touchent.
1. ویلاهاشان کنار هم هستند.
2.Nos deux jardins se touchent.
2. دو باغچه ما کنار هم هستند.
15
اصلاح کردن
تغییر دادن
مترادف و متضاد
modifier
toucher à quelque chose
چیزی را اصلاح کردن
1. Ce travail est excellent, je n'ai touché qu'à la présentation.
1. این کار عالی است؛ من فقط نحوه ارائهاش را اصلاح کردهام.
2. Il a attentivement touché à l'article qu'elle avait déjà écrite.
2. مقالهای را که او قبلاً نوشته بود، بادقت اصلاح کرد.
16
شروع به مصرف کردن
شروع به خوردن کردن، دست زدن
مترادف و متضاد
entamer
goûter
toucher à quelque chose
به چیزی دست زدن [چیزی را مصرف کردن]
1. Elle n'a pas touché à ses économies.
1. او به پساندازش دست نزدهاست.
2. L'enfant a touché au gâteau.
2. بچه شروع به خوردن کیک کردهاست. [به کیک دست زدهاست]
17
رسیدن (به جایی)
مترادف و متضاد
aborder
atteindre
toucher à quelque part
به جایی رسیدن
Les femmes a touché au port.
زنان به بندر رسیدند.
toucher quelque part
به جایی رسیدن
La pollution a touché plusieurs régions.
آلودگی به چندین منطقه رسیدهاست.
این فعلی است گذرا با دو مفعول مستقیم و غیر مستقیم.
18
ربط داشتن (به)
مربوط بودن (به)
مترادف و متضاد
concerner
toucher à quelque chose
به چیزی ربط داشتن
1. Ces questions touchent aux fondements de la société.
1. این مسائل به اساس جامعه ربط دارند.
2. Tout ce qui touche à l'informatique la passionne.
2. هر آنچه که به کامپیوتر ربط دارد، برایش جذاب است.
تصاویر
کلمات نزدیک
touche-à-tout
touche-touche
touche validation
touche
touchant
toucher des clopinettes
toucher du bois
touché
touffe
touffu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان