Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . کشاندن
2 . (تا) روی زمین کشیده شدن
3 . پخش و پلا بودن
4 . ول گشتن
5 . با خود بردن
6 . چهار دست و پا راه رفتن
7 . به آهستگی حرکت کردن
8 . تحمل کردن (بیماری)
9 . باقی ماندن
10 . طول کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
traîner
/tʁɛnˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: traîné]
[حالت وصفی: traînant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کشاندن
کشیدن، دنبال خود کشیدن
مترادف و متضاد
tracter
traîner quelque chose
چیزی را کشاندن
1. Deux chevaux traînent le carrosse royal.
1. دو اسب کالسکه سلطنتی را به دنبال خود میکشند.
2. La locomotive traîne dix wagons.
2. لوکوموتیوها ده واگن را دنبال خود میکشند.
3. La voiture traînait une caravane.
3. ماشین، کاراوانی را به دنبال خود میکشد.
Traîner la jambe
پای خود را روی زمین کشاندن [بسختی راه رفتن]
2
(تا) روی زمین کشیده شدن
1.La nappe est trop grande, elle traîne sur le carrelage.
1. رومیزی خیلی بلند است تا روی زمین کشیده میشود.
3
پخش و پلا بودن
پخش بودن، بهم ریخته بودن
traîner par terre
روی زمین پخش و پلا بودن
Vos affaires sont traînées par terre.
وسایلت روی زمین پخش و پلاست.
traîner sur la table/la site Internet
روی میز/توی سایت اینترنتی... پخش بودن
1. Cette rumeur traîne sur tous les sites Internet.
1. این شایعه در سایتهای اینترنتی پخش شده است.
2. Le courrier traîne sur la table
2. نامهها روی میز پخش و پلا هستند.
4
ول گشتن
علاف بودن
مترادف و متضاد
vagabonder
1.Ne traîne pas en rentrant de l'école.
1. بعد از برگشتن از مدرسه ول نگرد.
traîner dans les rues/les bistrots/les cafés...
در خیابانها/بیستروها/کافهها... ول گشتن
1. Il traîne un peu dans les rues en attendant l'autobus.
1. او کمی در خیابانها درانتظار اتوبوس ول گشت.
2. On traîne dans les bistrots, on va les uns chez les autres.
2. در بیستروها ول میگردیم، از یکی به دیگری میرویم.
5
با خود بردن
همراه خود بردن
traîner quelque chose
چیزی را همراه خود بردن
1. Elle a traîné son mari au théâtre.
1. او شوهرش را با خود به تئاتر برد.
2. Elle est obligée de traîner ses enfants partout.
2. او مجبور است بچههایش را با خود به همه جا ببرد.
3. Elle traîne ses dossiers dans son sac depuis trois jours.
3. سه روز است که پروندههایش را توی کیفش همراه خود میبرد.
4. Il traîne avec lui toute sa famille.
4. او همه اعضای خانوادهاش را با خودش این ور و آن ور میبرد.
گاهی در این معنی «با زور کسی را بردن» مفهوم بهتری را در ترجمه میرساند.
6
چهار دست و پا راه رفتن
خزیدن
(se traîner)
1.La malade s'est traînée jusqu'à son fauteuil.
1. بیمار تا صندلیش به آهستگی خزید.
2.Les bébés se sont traînés jusqu'à la chambre.
2. بچهها تا اتاق چهار دست و پا رفتند.
se traîner par terre
روی زمین خزیدن
7
به آهستگی حرکت کردن
کند پیش رفتن
(se traîner)
1.L'histoire se traîne.
1. تاریخ به کندی پیش میرود.
2.Voiture qui se traîne
2. ماشینی که کند پیش میرود.
8
تحمل کردن (بیماری)
تاب آوردن، به سختی تحمل کردن
Traîner une bronchite/un rhume ...
برونشیت/آنفولانزا... را تحمل کردن
1. Elle a traîné plusieurs mois avant de mourir.
1. او چندین ماه قبل از مرگش را به سختی تحمل کرد.
2. J'ai traîné un rhume mêlé de toux durant tout le mois.
2. آنفولانزایی با سرفه را کل ماه تحمل کردم.
9
باقی ماندن
1.Des restes de barbarie traînent encore dans la civilisation moderne.
1. بقایای بربرها هنوز در تمدن مدرن باقی ماندهاند.
10
طول کشیدن
به درازا کشیدن
1.Le repas traînait.
1. آماده شدن غذا به درازا کشید.
2.Sa grippe traîne.
2. آنفولانزایش به درازا کشید.
traîner 3 heures/2 jours...
3 ساعت/2 روز...طول کشیدن
La réunion a traîné jusqu’à midi.
جلسه تا ظهر طول کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
traîneau
traîne
traînasser
traînard
traînant
traîner une casserole
traînée
traître
traîtrise
treillage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان