[اسم]

la transe

/tʀɑ̃s/
قابل شمارش مونث

1 هراس دلهره، وحشت

  • 1.Certains enfants tombent dans une sorte de transe à l'école.
    1. برخی از بچه‌ها دچار نوعی هراس از مدرسه می‌شوند.
  • 2.Cette épreuve le met dans des transes indescriptibles.
    2. این آزمون او را دچار دلهره وصف‌ناپذیری میکند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان