Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . عبور کردن
2 . نفوذ کردن به (چیزی)
3 . از سر گذراندن (تجربه، مشکلات و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
traverser
/tʀavɛʀse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: traversé]
[حالت وصفی: traversant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
عبور کردن
رد شدن، گذشتن
مترادف و متضاد
franchir
traverser la rue/le bois...
از خیابان/جنگل... رد شدن
1. Ell a traversé la rivière sur le pont.
1. او از طریق پل از روی رودخانه گذشت.
2. On traversent la rue.
2. مردم از خیابان رد میشوند.
3. Va l'aider à traverser la rue.
3. برو کمکش کن تا از خیابان رد شود.
2
نفوذ کردن به (چیزی)
رد شدن از
مترادف و متضاد
pénétrer
percer
transpercer
traverser quelque chose
به چیزی نفوذ کردن
1. L'huile a traversé le tapis.
1. روغن به فرش نفوذ کردهاست.
2. La pluie a traversé mon manteau.
2. باران به پالتویم نفوذ کردهاست.
3
از سر گذراندن (تجربه، مشکلات و...)
به خود دیدن
مترادف و متضاد
passer par
traverser une expérience/des moments...
تجربهای/لحظاتی... را از سر گذراندن
1. J'ai beaucoup traversé de telles expériences.
1. من از این دسته از تجارب بسیار به خود دیدهام.
2. Nous avons traversé des moments difficiles.
2. ما لحظات سختی را از سر گذراندهایم.
تصاویر
کلمات نزدیک
traverse
travers
travelling
traveller's chèque
travaux pratiques
traverser l'esprit
traversin
traversée
travesti
travestir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان