[فعل]

trinquer

/tʀɛ̃ke/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: trinqué] [حالت وصفی: trinquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مشروب خوردن

  • 1.J'ai refusé de trinquer avec lui.
    1. نپذیرفتم که با او مشروب بخورم.
  • 2.Levons tous nos verres. On trinque à Pierre et Marie.
    2. جامهایمان [گیلاس، لیوان] را بالا ببریم. (به سلامتی) "پی یر" و "ماری" می نوشیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان